اميرعلي گل زيباي زندگي

...

معجزه قشنگ زندگي، پسرم اميرعلي 15 ماهگي تو مثل همه روزهاي زندگيت خيلي شيرين گذشت و شيرين ترين اتفاق اين بود كه هفته آخر متوجه شدم سه تا از دندانهاي آسيابت (دو تا پايين و يكي بالا) رو با هم درآوردي  آنقدر گل بودي كه من متوجه نشدم، مسافرت به اصفهان ، اومدن دايي علي و دايي حميد و مادر جون به خونه ما خيلي خوب بود اين ماه كلمه اسب و ماما و .... رو ميگي و خيلي شيطونتر شدي مثلا از روي كاناپه از اپن بالا ميري ، ميري حياط گلها رو آب ميدي، ديگه ميتوني خودت با ماشينت بري و .... تواناييهات خيلي بيشتر شده و به همون نسبت خيلي ه شيرينتر شدي

14 مرداد واسه اولين بار من و تو رفتيم حياط و باغچه ها رو آب داديم   ...

...

8مرداد به چادگان رفتيم     اجازه ميدي يه چي بگم     كلي با عشقت مليكا بازي كردي     كم كم خسته شدي و غرغرو     و سرانجام زير يكي از درختها اينطوري به يه خواب عميق رفتي   خيلي بهت خوش گذشت عزيزم ...

...

بــه مــن تکيــه کــن!   مــن تمــام هستــي ام را دامني مي کنــم تــا تــو ســرت را بــر آن بنــهي!   تمــام روحــم را آغــوش مي ســازم تا تــو در آن از هــراس بيــاســايي!   تمــام نيــرويــي را کــه در دوســت داشتــن دارم دستــي مي کنــم تــا چهــره و مويـت را نــوازش کنــد!   تمــام بــودن خــود را زانــويي مي کنــم تــا بــر آن بــه خــواب روي!   خــود را، تمــام خــود را بــه تــو مي سپــارم تــا هــر چــه بخــواهي از آن بيــاشــامي! از آن بــرگيــري، هــر چــه بخــوا...

جاده می خواند مرا هر دم به خویش                     چون سرابی در کویر باورم ای مسافر.خسته از بیراهه ها                  ای تو همدرد من بی سرزمین                                        بال پروازم شو اکنون چاره شو        &nbs...

وقتي ميري با چشم تر هر چي دلت ميخواد ببر گيتارو با خودت نبر بذار که قلب در به در از تو بخونه تا سحر گيتارو با خودت نبر ...

...