اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

اميرعلي گل زيباي زندگي

تي وي ديدن مموشك

  اينم ژست مموشك چشم سياه من بعد از حمام در حال ديدن خاله ستاره معمولا اينجوري روي كاناپه ميشيني و تلويزيون ميبيني   ...
25 بهمن 1393

بازيهاي مموشك

نكته قابل توجه در اكثر عكسهاي تو يه چوب توي دستت هست كه با اون دنبال هر پرنده و چرنده ميكني   شيطنتهاي شيرين تو در ميدان ميلاد بعد از مهد كودك در راه بازگشت به خانه اين اولين باري بود كه توقف كردم و تو رو به اونجا بردم   نقاشيهاي تو خونه مادرجون با رنگهاي انگشتي           عاشق اين عكست هستم  كه به بادبادكت شكلات ميدي     اين فيل رو كه تو دستت گرفتي چند روز همه جا با خودت ميبردي حتي توي رختخوابت سه چهار روزي مدام توي دستت بود هيچ جوري نميشد ازت دورش كرد       &nbs...
11 بهمن 1393

مموشك در اداره مامان

مهمون كوچولوي مامان تو يه روز سرد دي ماه كه كل ميز كارمو به هم ريخت و رفت. پسرم كلي سند مهم امضا كردي كلي حس رياست گرفته بودي خداييشم مديريت بهت مياد مموشك مامان   ...
8 بهمن 1393

واكسن 18 ماهگي مموشك

اميرعلي مرد كوچك روياهاي من به دليل بيماري واكسن 18 ماهگيت با يك هفته تاخير درروز پنج شنبه 6 آذر 93 ساعت حدود 10 صبح در مركز بهداشت سردار جنگل به دست و پاي راستت تزريق شد. قاعدتا بايد به سمت چپ تزريق ميشد ولي چون نوبت دوم واكسن آنفلوانزايت را همان روز به دست چپت تزريق كرديم پزشك اينگونه صلاح ديد خلاصه كه از بعدازظهر دردها و از شب تبت شروع شد تو تا جمعه شب تب خفيف و تا شنبه صبح درد داشتي دو روز سختي بود شبها از درد پا مدام بيدار ميشدي و اين گري هاي شبانه و تب تو نگذاشت اين دو شب را بخوابم كل اين دو روز روي كاناپه نشسته بودي و قدمي برنداشتي هر اسباب بازي كه ميخواستي مرا صدا ميزدي كه به تو بدهم و در اين شرايط سرگرم كردنت سخت بود شنب...
15 آذر 1393