جشن 21 ماهگي مموشك
پسر عزيزتر از جانم بيست و يكمين ماهگرد تو با روز سپندارمذگان مصادف شد و اين اتفاق جالب باعث شد تا مامان يه جشن به افتخار پدر و پسر بگيره خلاصه كه چهارشنبه 29 بهمن ماه ما سه تايي حسابي تركونديم اول با يه تزئين خيلي خوشگل شروع شد توي مسير برگشت از اداره با هم رفتيم شيريني فروشي بانو واسه خريد كيك و تو با ديدن كيك مدام ميگفتي مامان كيك و دستت رو ميبردي توي دهنت يعني كيك بده بخورم بعدش رسيديم خونه سريع همه چي رو آماده كردم همه عروسكهاتو آورديم بادكنكها رو باد كرديم اولين بادكنك رو كه باد كردم بر داشتي راه ميرفتي و ميگفتي تبلد تبلد خيلي برام جالب بود فهميدم اينو توي مهدت ياد گرفتي
با هم كلي رقصيديم تا بابايي اومد و ديگه رقص و رقص و تو هم كلي بالا پايين ميپريدي و ناناي ميكردي بعد نوبت كيك و فوت كردن شمعها رسيد كه شما كلي با انگشتاتون كيك رو خراب كرديد ماهيهاي روي كيك رو خيلي دوست داشتي و بعد هم شام رفتيم بيرون پيتزا خورديم شب زيبايي بود اين اولين جشن براي ماهگرد تو بود اميدوارم هميشه كلبمون گرم و عاشقانه باشه
فردا صبح كه بيدار شدي حيوونات رو آوردي چيدي روي كاناپه و ميگفتي تبلد تبلد كه ما هم بقيه كيك رو آورديم روش شمع گذاشتيم و دوباره تبلد گرفتيم